زندگی نامه شهید
اولین فرزند خانواده قلی پور پس از سی سال انتظار در روز پنجم اردیبهشت ماه 1364 در شهر قیر و کارزین متولد شد. نامش را علیرضا گذاشتند. دایه ی علیرضا، منیژه نقش مهمی در تربیت روح و جسم او داشت. از کودکی حب اهل بیت باوجود علیرضا عجین شده بود. شهید قلی پور 3 خواهر و 3 برادر دارد. پدر شهید باهمه ی وجودش تلاش می کرد فرزندانش را با رزق و روزی حلال به نتیجه برساند.
شهید قلیپ ور دوران فراغت کودکی و نوجوانی خود را در مسجد محله، مسجد حضرت ابوالفضل)ع( مشغول به فعالیتهای فرهنگی و مذهبی بود که حضور درهیئت های مذهبی در آیینهای ماه محرم و رمضان از جمله فعالیتهای وی بود.
علیرضا دوران ابتدایی را در دبستان شهید قهرمانی گذراند و برای ادامه ی تحصیل وارد مدرسه راهنمایی دکتر حسابی شد. بعد از اخذ دیپلم در رشته ی علوم انسانی با علاقه ی وافری که به نظام داشت دل در گرو سپاه و خدمت در این نهاد مقدس بست. در سال 1384 وارد نیروی دریای سپاه شد و در جزیره تنب بزرگ و تنب کوچک دوره های آموزشی خود را طی کرد. شهید قلی پور تحصیلات خود را تا مقطع کارشناسی در رشته ی الهیات در دانشگاه پیام نور واحد خنج گذراند. سال دوم دانشگاه بود که در نیروی دریایی سپاه جزیره ابوموسی دوره ی پاسداری را پشت سر گذاشت. علیرضا سال 1386 ازدواج کرد که ثمره ی آن دو فرزند دختر به نا مهای فاطمه و ریحانه می باشد. شهید قلی پور در تاریخ 6 در تاریخ 6 آذرماه 1394 در دفاع از حرم حضرت زینب)س( و در نبرد با نیروهای داعش به شهادت رسید.
وصیت نامه شهید
بنده ی گهنکار به عنوان سرباز کوچک و خدمتگزار به نظام مقدس جمهوری اسلامی به همه ی برادران و دوستانم توصیه می نمایم که راه شهدا را سر لوحه ی کار و حرکت خود قرار دهند چرا که راه آنان راه خداست، راه ائمه علیهم السلام است،
راه امام)ره( است. بنده به نهاد مقدس سپاه ایمان قلبی داشته و همیشه به این نهاد مقدس افتخار میکرده ام چرا که پیرو ولایت است و از خط ولایت جدا نمی شود و نخواهد شد. بنده آرزو دارم که شهادت در راه خدا نصیبم شود، گرچه خود را لایق این فیض عظیم نمی بینم ولی امیدم به خداست.
وصیت شهید به همسرش:
سعی کن فاطمه و ریحانه را طوری تربیت کنی که با فهمیدن و درک واقعی معنی حجاب، حجاب را رعایت کنند، همچون خودت که برای بنده و آشنایان آینه حجاب بوده و هستی و به شما افتخار می کنم. حلالم کن. خیلی اذیتت کردم. خیلی ناراحتت کردم. خیلی زحمت کشیدی، نتوانستم جبران کنم. دست و بالم خالی از هرگونه عمل صالح است. برایم دعا کن، طلب مغفرت کن. به دوستان هم سفارش کن، خصوصا به پدر و مادرم، همیشه از طرف من دست آنان را ببوس، همچنان که خودم این کار را می کردم.
وصیت شهید به دختر شش ساله:
فاطمه جان سلام
بابا جان! خیلی دوست دارم، در سهایت را مرتب بخوان و به حرف مادرت گوش کن. نماز و حجاب یادت نره، یادت نره که وقتی چادر به سر می کردی خوشکل و ناز می شدی، همیشه به یادت هستم، تو هم به یاد من باش باباجونی.
وصیت شهید به دختر هشت ماهه خود:
ریحانه خانم سلام، همیشه بهت می گفتم قربونت بشم بابایی. حالا وقتی بزرگ شدی و تونستی بخونی و بنویسی، بدون که تو رو هم خیلی دوس دارم. سفار شهایی که به آبجی بزرگت کردم رو فراموش نکنید
|
|
|