چشم‌پوشی از دستورات نوار دستور
پرش به محتوای اصلی
داشنگاه پیام نور
 

شهید غلامحسین بیگ رضوان
کنگره شهدای دانشجوی دانشگاه بوشهر

زندگی نامه شهید غلامعلی بیگ نسوان



شهید غلامعلی بیگی نسوان در سال ۱۳۴۱ در شهرستان زابل در خانواده‌ای مذهبی و پایبند به اصول اسلامی دیده به جهان گشود. او را غلامعلی نام نهادند. قبل از تولدش فردی ناشناس این نام را برای او برگزید. داستان از این قرار بود که مادر شهید نقل می‌کرد قبل از تولد غلامعلی در دورانی که او را باردار بودم، خانواده دچار گرفتاری و مشکل می‌گردد. این امر شدیداً ذهن خانواده را درگیر می‌کند تا اینکه روزی مردی سراپا سفیدپوش درب خانه را می‌زند، مادر درب منزل را می‌گشاید و با خود می‌اندیشد که این فرد غریبه کیست که اجازه‌ی ورود به خانه را می‌خواهد، نکند که این غریبه هم آدم ناصوابی باشد که بخواهد گرفتاری جدیدی را بر گرفتاری‌های خانواده بیفزاید؟ مادر امتناع می‌نماید و آن فرد سفیدپوش با خواندن ذهن مادر به او می‌گوید من آن نیستم که شما تصور می‌کنید. مادر یکه می‌خورد، و بی‌درنگ او را به خانه دعوت می‌نماید. به مادر شهید می‌گوید طفلی که در شکم داری پسر می‌باشد و نشانه‌ای از او می‌دهد و نوید رفع گرفتاری خانواده را نیز می‌دهد و سپس خانه را ترک می‌کند و قبل از آن می‌گوید نام او را غلامعلی بگذارید. وقتی که نوزاد به دنیا آمد پسر بود و با همان نشانه‌ای که مرد ناشناس گفته بود، نام او را غلامعلی نهادند و آن مرد سفیدپوش هیچ‌گاه دیگر دیده نشد و حقیقت وجودی او به صورت یک معما باقی ماند. همان‌گونه که نام شهید قبل از تولدش غلامعلی نام گرفت، حقیقتاً او غلام و پیرو مولای خود حضرت علی(ع) بود و در تمام دوران زندگی خود به مولا و سرور خویش تأسی می‌جست و سرانجام جان خویش را تقدیم سرور و مولای خود کرد.

دوران خردسالی و کودکی شهید بیگی در شهرستان زابل آغاز گشت و از همان آغاز نجابت ذاتی او بروز کرد و هیچ‌گاه در زندگی گرد مُنکرات نرفت و همیشه یار و یاور خانواده و به خصوص مادر بود. شهید بیگی در تمام دوران تحصیل از دوران ابتدایی تا پایان دوره‌ی متوسطه جزء دانش‌آموزان زُبده بود و در تحصیلات خود جزء بهترین و موفق‌ترین دانش‌آموزان محسوب می‌گشت. موفقیت در تحصیل، دارا بودن قدرت کلام و منطق و قلم شیوای شهید، معلمان و مربیان و دوستان را مجذوب او گردانده بود و حتی از عوامل موفقیت شغلی او گشته بود. شهید غلامعلی از دوران کودکی و نوجوانی با تربیت و هدایت والدین که اولین الگوی او بودند، شیفته‌ی اهل بیت شد و از همان دوران در هیئت‌های مذهبی در مساجد محله قد کشید و بزرگ شد. دوران نوجوانی شهید مصادف شد با اتفاقات دوران انقلاب و از همان ابتدا در راهپیمایی‌های اعتراضی علیه رژیم شاه شرکت فعال داشت و پس از پیروزی انقلاب در انجمن اسلامی دبیرستان فعالیت چشمگیری داشت، به خصوص در مقابل گروه‌های چپ و معارضی که در سطح دبیرستان فعالیت‌های ضد انقلابی داشتند. خارج از مدرسه نیز با پایگاه‌های بسیج شهر و مسجد محله همکاری می‌کرد. با پایان یافتن تحصیلات متوسطه وارد دانشکده افسری ژاندارمری گردید. دوران آموزشی و تحصیل در دانشکده جزء دانشجویان برگزیده بود چنانچه از او به عنوان کمک‌مربی برای آموزش دیگر دانشجویان استفاده می‌شد. تحصیل در دانشگاه افسری را با موفقیت به پایان رساند و پس از فارغ‌التحصیلی با درجه‌ی ستوان سومی وارد عرصه خدمت‌گزاری به مردم شد. به دلیل کسب امتیاز بالا در دوره‌ی دانشجویی پس از فارغ‌التحصیلی در بازرسی ژاندارمری کل در تهران در محل پست یک سرهنگ انجام وظیفه می‌کرد. پس از مدتی خدمت در تهران و در ستاد کل ژاندارمری بنا به درخواست شهید به شهرستان مهاباد که آن‌زمان صحنه‌ی درگیری گروه‌های ضدانقلاب بود منتقل شد و در یکی از پایگاه‌های آنجا مشغول برقراری امنیت در جاده‌ها و راه‌های مواصلاتی گردید. دائم با ضدانقلاب درگیر بود و یک بار نیز موفق شده بود که مقادیر زیادی سلاح و مهمات از گروه‌های ضدانقلابی کشف و ضبط کند که در ماهنامه‌ی ژاندارمری آن زمان خبرش به چاپ رسید. تقدیر نبود که در آن سال‌های اوایل دهه‌ی۶۰ که شهید سرافراز با گروه‌های معارض از میهن و ارزش‌های انقلاب دفاع می‌کرد، جامه‌ی شهادت به تن نماید و حسرت و جاماندن از شهدای سال‌های جنگ و سال‌های حضور در کردستان بر دلش ماند و ناگزیر به زندگی مادی و تلاش برای خدمت به مردم بازگشت. در سال ۱۳۶۹ با همسری فرهنگی ازدواج نمودند که حاصل این ازدواج دو فرزند دختر به نام‌های زهرا و رویا است. به دلیل نوع مسئولیت و مأموریت‌های پیاپی در منطقه‌ی سیستان و بلوچستان مسئولیت زندگی و تربیت فرزندان بیشتر به عهده همسرش بود که خیال شهید را از مسئولیت‌های خانه آسوده کرده بود و ایشان با خیال راحت بیشتر وقت خود را صرف تلاش برای حفظ امنیت حوزه‌ی مأموریت خویش می‌کرد و در همین دوران شهید بزرگوار علی‌رغم مشغله و کار زیاد در دانشگاه پیام‌نور زابل در رشته‌ی زبان و ادبیات فارسی ثبت نام و شروع به تحصیل نمود. شهید بیگی در استان سیستان و بلوچستان در شهرهای زابل و خاش مشغول به خدمت بود و سپس به استان خراسان منتقل و مدتی را در مناطق مرزی باجگیران، سرخس و سپس در یگان راه‌آهن مشهد خراسان خدمت کرد. در سال ۱۳۸۲ بنا به پیشنهاد یکی از فرماندهان خود عازم سیستان و بلوچستان شد و فرماندهی منطقه‌ی انتظامی شهرستان ایرانشهر به وی پیشنهاد گردید. منطقه‌ی انتظامی ایرانشهر یکی از ناامن‌ترین مناطق سیستان و بلوچستان بود. اشرار و قاچاقچیان مواد مخدر در آن منطقه به شدت فعالیت داشته و کسی هم جلودار آنها نبود. فرماندهان و نیروهای زیادی هم در طی درگیری‌ها به شهادت رسیده بودند و در چنین شرایطی سرهنگ بیگی فرماندهی منطقه ایرانشهر را به عهده گرفت. به شهادت بسیاری از دوستان و جانشین ایشان در طی دو سال خدمت شهید در منطقه هیچ‌گاه در اتاق فرماندهی خود حاضر نشد. او تمام دوسال لباس رزم پوشیده بود و همراه نیروهایش در میدان حاضر بود. بارها و بارها با اشرار درگیر می‌شد و تا مرز شهادت نیز پیش می‌رفت. در طی دو سال خدمت در ایرانشهر فضای شهر را برای شهروندان امن و برای دزدان و سارقان و اشرار بسیار ناامن کرد. تا حدی که دائم از سوی اشرار مورد تهدید واقع می‌شد، یک بار هم در ایرانشهر اشرار قصد ترور او را داشتند که با درایت و هوشیاری نجات یافت. شهید بیگی در محیط کار همه‌ی زیردستان و اطرافیان خود را شیفته‌ی اخلاق و تهذیب و به خصوص شجاعت خود کرده بود تا آنجا که پس از سال‌ها که از شهادتش گذشته است، دوستان و همکاران و همرزمان وی از او به نیکی یاد می‌کنند. پس از دو سال خدمت در سمت فرماندهی منطقه‌ی ایرانشهر به زاهدان منتقل شد و در ستاد فرماندهی انتظامی سیستان و بلوچستان مشغول به کار شد. تا اینکه بالاخره در تاریخ 30/5/1384 در منطقه نگور به دست اشرار به آرزوی دیرینه‌ی خود رسید و آسمانی شد.

418503_344.jpg

download.jpg


آدرس: تهران، مینی سیتی، بلوار ارتش، اول شهرک نفت، خیابان نخل، سازمان مرکزی دانشگاه پیام نور؛ صندوق پستی: 4697-19395
تمامی حقوق این سایت متعلق است به دانشگاه پیام نور
کل بازدیده ها: 22648
یکشنبه 2 دی 1403